جدول جو
جدول جو

معنی تیپا خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

تیپا خوردن
(اِ دَ)
در تداول، رانده شدن. رجوع به تیپا و تیپا زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیمار خوردن
تصویر تیمار خوردن
غم خواری کردن، دلسوزی کردن، برای مثال به تنها تن خویش جستم نبرد / به پرخاش تیمار من کس نخورد (فردوسی - ۵/۳۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
ساییده شدن، لگدمال شدن، کنایه از فریب خوردن و دچار حساب سازی شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ کَ دَ)
تنها خود خوردن و به کسی ندادن:
ولیکن نباید که تنها خوری
ز درویش درمانده یاد آوری.
(بوستان).
رجوع به تنهاخوار و تنها و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ مَ دَ)
اندوه و غم خوردن. خود را در رنج و غم انداختن از بهر کسی یا چیزی:
بیامد بر کردیه پر ز درد
فراوان ز بهرام تیمار خورد.
فردوسی.
به شیده چنین گفت کای پرخرد
سپاه تو تیمار تو کی خورد.
فردوسی.
بپرسید و بسیار تیمار خورد
سپهبد همه یک به یک یاد کرد.
فردوسی.
کسی که او غم هجران کشیده نیست چومن
ز بهر برگ درختان چرا خورد تیمار.
فرخی.
شش سال دمادم غم و تیمار تو خورده ست
وقت است که او را برهانیم ز تیمار.
فرخی.
هر که او اندوه و تیمار تو نگزیند
تو به خیره چه خوری انده و تیمارش.
ناصرخسرو.
چو خواهد بودنیها بی گمان بود
ندارد خوردن تیمار و غم سود.
ناصرخسرو.
زندان جان تست تن ای نادان
تیمار کار او چه خوری چندین.
ناصرخسرو.
اگرچه وسوسه در دل ز عشق دارم صعب
دلم ز وسوسۀ عشق کی خورد تیمار.
میرمعزی (از آنندراج).
اگرچه دمبدم تیمار می خورد
بیاد روی خسروصبر می کرد.
نظامی.
کند تنهاروی در کار خسرو
به تنهائی خورد تیمار خسرو.
نظامی.
لیکن امثال مرا که در عین نقصان باشند در صورت کمال روا باشد اندیشه بردن و تیمار خوردن. (گلستان).
نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست
چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست.
سعدی (بوستان).
دلم خون گشت از این تیمار خوردن
درونم خسته شد زین خار خوردن.
؟ (از آنندراج).
برافتاد ترس اندرین لشکرم
ندارم که تیمار آن چون خورم.
؟ (از آنندراج).
کی دل دهم در سادگی کآن شوخ تیمارش خورد
گر می تواند چاره ای از چشم بیمارش کند.
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ شِ / شُ مَ / مُ دَ)
تحقیر شدن. توسری خوردن:
آری آری از گلیم خود چو پابیرون نهد
کفش تیماچی خورد سرپا ز کفش ساغری.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ شُ دَ)
اصطلاحی در قمار، کنایه از عقب نشینی و بطور موقت کنار رفتن از ادامۀ بازی در مقابل حملۀ طرف مقابل که آنرا توپ زدن نامند و معمولاً هنگامی این اصطلاح را بکار برندکه توپ زننده با دست خالی و موقعیت نامساعدی حمله کند و طرف را بترساند و او را از ادامۀ بازی و حملۀ متقابل بازدارد. رجوع به توپ زدن و توپ گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ ما شُ دَ)
بنفسه کنایه از خسته شدن به زخم تیر. کنایه از رسیدن تیر بر چیزی. (آنندراج). اصابت تیر بر چیزی یا بر کسی. زخمی شدن از تیرکمان یا تیر تفنگ وجز اینها:
چو موش آنکه نان و پنیرش خوری
به دامش درافتی وتیرش خوری.
سعدی (بوستان).
صید بیابان عشق گر بخوردتیر او
سر نتواند کشید پای بزنجیر او.
سعدی.
مرا کشتی متاب آن گوشۀ ابرو به عیاری
کمان بر من مکش جانا که تیری خورده ام کاری.
؟ (از آنندراج).
تیر مراد من به هدف برنمی خورد
در خانه کمان بنهم گر نشانه را.
کلیم (از آنندراج).
دامان چرخ ز آه ستمدیدگان پر است
کس را نخورد تیر دعا بر نشان هنوز.
واله هروی (ایضاً).
رجوع به تیر و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ دَ)
مخفف گیاه خوردن. رجوع به همین ترکیب شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
پا خوردن کسی، فریب خوردن او. در حساب، فریفته و گول شدن او، پا خوردن فرش، بر آن بسیار آمد و شد کردن نرم شدن و لطیف شدن را
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیمارخوردن
تصویر تیمارخوردن
غمخواری کردن تعهد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه خوردن: و جانور هست که مراو را خود شیر نیست البته همان ساعت که بزاید گیاخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
فریب خوردن او، گول خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
انحنا پیدا کردن، تاشدن، خم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد